دستبند زدن

لغت نامه دهخدا

دستبند زدن. [ دَ ب َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن. او را مقید کردن :
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده.نظامی. || حلقه زدن. پره زدن. دایره بستن :
گرد آن بزمه پرندزده
کبک و دراج دستبند زده.نظامی.

فرهنگ فارسی

بند و حلقه بر دست کسی نهادن او را مقید کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم