گزاره کردن

لغت نامه دهخدا

گزاره کردن. [ گ ُ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذشتن. عبور کردن :
سنان چه باید برنیزه ای کنی کز پیل
همی گزاره کند تیرهای بی پیکان.فرخی.گزاره کرد سپه را به ده دوازده رود
به مرکبان بیابان نورد کوه گزار.فرخی.چو ماه دلشده با آفتاب روشن روی
گزاره کرد بدین رو همی دو روز و دو شب.فرخی.

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) (اِمص . ) گذشتن ، عبور کردن .

فرهنگ فارسی

گذشتن و عبور کردن

ویکی واژه

گذشتن، عبور کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم