تجالس

لغت نامه دهخدا

تجالس. [ ت َ ل ُ ] ( ع مص ) همنشین شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهم ( با هم ) نشستن. ( زوزنی ). با هم محاکمه کردن. محاوره کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

همنشین شدن ٠ نشستن ٠ محاوره کردن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم