محذورات

لغت نامه دهخدا

محذورات. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ محذورة. رجوع به محذورة شود : یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. ( ناسخ التواریخ ج 2 ص 90 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) جِ محذوره . ۱ - دوری شده ها. ۲ - مشکلات ، گرفتاری ها.

فرهنگ عمید

۱. دشواری ها، مشکلات.
۲. گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع محذوره ( محذور ) : ۱ - دور شده ها : پرهیز شده ها.۲ - موانع. ۳ - مشقات گرفتاریها : یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند .

ویکی واژه

جِ محذوره.
دوری شده‌ها.
مشکلات، گرفتاری‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو