محذوره

لغت نامه دهخدا

( محذورة ) محذورة. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) ترس. ( منتهی الارب ). فزع. ( اقرب الموارد ). || داهیه که از آن بپرهیزند. ( اقرب الموارد ). بلا که از آن پرهیز کنند. ( منتهی الارب ). || جنگ. ( منتهی الارب ). و فی الاساس صحبتهم المحذورة، و هی الخیل المغیرة او الصیحة. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم