عقیم کردن

لغت نامه دهخدا

عقیم کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نازا کردن. سترون کردن. || اخته کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || بی حاصل کردن. بی ثمر ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح پزشکی ، عاری از میکرب ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عقیم شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سترون کردن نازا کردن اخته کردن . ۲ - بی حاصل کردن بی ثمر ساختن . ۳ - عاری از میکرب کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم