زرب

لغت نامه دهخدا

زرب. [ زَ ] ( ع مص ) شوغاه ( شبگاه ) ساختن. ( تاج المصادر بیهقی ). آغل ساختن برای گوسفندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روان گردیدن آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || داخل کردن چارپایان را در آغل. ( از اقرب الموارد ).
زرب. [ زَ / زِ ] ( ع اِ ) جای درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )مدخل. ( اقرب الموارد ). || آغل گوسفندان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شبگاه گوسفند. ( دهار ). ج ، زروب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کازه صیاد. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زرب. [ زِ ] ( ع اِ ) آبراهه. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جای گوسفندان. ج ، زروب. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جای در آمد آغل گوسپندان کازه صیاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس