دیرگیر

لغت نامه دهخدا

دیرگیر. ( نف مرکب ) که دیر مؤاخذه کند. اغماض کننده :
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.سنایی.در وی آهسته رو که تیزهش است
دیرگیر است لیک زودکش است.نظامی ( هفت پیکر ص 358 ).- امثال :
خدا دیرگیر است لیکن سخت گیر است .

فرهنگ فارسی

که دیر مواخده کند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم