جهانتاب. [ ج َ ] ( نف مرکب ) جهان تابنده. نوردهنده بجهان. فروغ بخشنده : مگْزین در دونان چو بود صدر قناعت منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب.خاقانی.چو در آب جام جهانتاب دید ز یک شربتش خلق سیراب دید.نظامی. || کنایه از خورشید. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) : نیای خویشتن را دید در خواب که گفت ای تازه خورشید جهانتاب.نظامی.|| ماه پنجم است از ماههای ملکی. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ).
فرهنگ عمید
تابنده و روشن کنندۀ جهان، عالم تاب: آفتاب جهان تاب.
فرهنگ فارسی
۱-( صفت ) نور دهنده بجهان تابنده بر عالم آفتاب جهانتاب . ۲- ( اسم ) ماه پنجم از ماههای ملکی .
فرهنگ اسم ها
اسم: جهانتاب (دختر) (فارسی) (تلفظ: jahan tab) (فارسی: جهانتاب) (انگلیسی: jahan tab) معنی: روشنایی دهنده به جهان، روشن کننده عالم