بیهوش شدن
بیهوش شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مدهوش شدن. مفقود گشتن حس و سایر مشاعر. ( ناظم الاطباء ). بیخود گشتن. غش کردن. مغمی علیه یا مغشی علیه گردیدن. بیخود شدن. از خود بیخود شدن. غشیان. غشیة آمدن. اغماء. ( یادداشت مؤلف ): خمد؛ بیهوش شدن مریض یا مردن. ( منتهی الارب ). صعق ؛ بیهوش شدن. ( ترجمان القرآن ) : آهی بزد و بیهوش شد. ( گلستان ).
رجوع به بیهش شدن شود.
مدهوش شدن . مفقود گشتن حس و سایر مشاعر بیخود گشتن . غش کردن . مغمی علیه . مغشی علیه گردیدن .