لغت نامه دهخدا
- طلاق بتی ؛طلاق قطعی که رجوع آن جایز نباشد. طلاق باین که رجوع ندارد.
بتی. [ ب َ ی ی ] ( ع اِ ) طبق. ( منتهی الارب ).
بتی. [ ب َت ْ تی ] ( ص نسبی ) منسوب به بت از قرای بغداد. ( از معجم البلدان ). || منسوب به بت ، جائی از نواحی بصره. ( از انساب سمعانی ). || قریه ای میان بوهرز و بعقوبا. ( از تاج العروس ). || منسوب به بتة از قرای بلنسیه. ( از معجم البلدان ).
بتی. [ ب َت ْ تی ] ( اِخ )ابوالحسن احمدبن علی کاتب بتی منسوب به بت از قرای بغداد، ادیبی هوشیار بود و بسال 405 هَ. ق. درگذشت.مدتی برای القادر باﷲ کتابت میکرد. ( از معجم البلدان ). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 266 و ج 3 ص 155 شود.
بتی. [ ب َت ْ تی ] ( اِخ ) ابوجعفر بتی از شعرا و منسوب به بته از قرای بلنسیه بود. ( از معجم البلدان ).