بالاس

لغت نامه دهخدا

بالاس. ( اِ ) ابریشم نرم و صاف. ( ناظم الاطباء ). اما او در این قول متفرد است. آیا کلمه از «با» و «لاس » مرکب نیست ؟ چه لاس ابریشم فرومایه و پاک ناکرده است ؟ || قسمی از پارچه صاف و کهنه. ( ناظم الاطباء ). پارچه کلفت پشمین که در زیر پالان اسب باری و یا شتر باری نهند. ( ناظم الاطباء ). || پلاس که در راهرو اطاق گسترند. ( ناظم الاطباء ).
بالاس. ( اِخ ) الکساندر. از امرای دولت سلوکی که مدتها با دمتریوس سلوکی منازعه و اختلاف داشت. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2229 شود.

فرهنگ فارسی

از امرای دولت سلوک است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال رابطه فال رابطه