تفوه.[ ت ُ ] ( ع مص ) تفه تفهاً و تفوهاً و تفاهة ( از باب نصر و سمع ). اندک و حقیر گشتن و لاغر شدن و کهنه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تفه تفوهاً ( از باب سمع ). احمق گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تفوه. [ ت َ ف َوْ وُ ] ( ع مص ) سخن گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به دهانه جایی درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): فلما تفوه البقیع؛ یرید لما دخل فمه. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(تَ فَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سخن گفتن ، لب به سخن باز کردن .
فرهنگ عمید
سخن گفتن، به سخن آمدن، حرف زدن، لب به سخن گشودن.
فرهنگ فارسی
سخن گفتن، بسخن آمدن، حرف زدن، لب بسخن گشودن ۱ -( مصدر ) دهان گشودن بزبان آوردن سخن گفتن . ۲ - ( اسم ) سخن گویی . جمع : تفوهات . سخن گفتن به دهانه در جایی در آمدن