تفوه

لغت نامه دهخدا

تفوه.[ ت ُ ] ( ع مص ) تفه تفهاً و تفوهاً و تفاهة ( از باب نصر و سمع ). اندک و حقیر گشتن و لاغر شدن و کهنه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تفه تفوهاً ( از باب سمع ). احمق گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
تفوه. [ ت َ ف َوْ وُ ] ( ع مص ) سخن گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به دهانه جایی درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): فلما تفوه البقیع؛ یرید لما دخل فمه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ فَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سخن گفتن ، لب به سخن باز کردن .

فرهنگ عمید

سخن گفتن، به سخن آمدن، حرف زدن، لب به سخن گشودن.

فرهنگ فارسی

سخن گفتن، بسخن آمدن، حرف زدن، لب بسخن گشودن
۱ -( مصدر ) دهان گشودن بزبان آوردن سخن گفتن . ۲ - ( اسم ) سخن گویی . جمع : تفوهات .
سخن گفتن به دهانه در جایی در آمدن

ویکی واژه

سخن گفتن، لب به سخن باز کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال زندگی فال زندگی فال جذب فال جذب فال میلادی فال میلادی