بی ساز

لغت نامه دهخدا

بی ساز. ( ص مرکب ) ( از: بی + ساز ) مقابل ساخته.بی برگ. مرد بی ساز و برگ. ( یادداشت مؤلف ). مرد بی ساز و سلاح. عُطُل. ( منتهی الارب ). رجوع به ساز شود.
- بی ساز و سامان ؛ ناآماده و غیرمستعد و نامهیا. ( ناظم الاطباء ).
- || بی فایده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مقابل ساخته . بی برگ . مرد بی ساز و برگ . مرد بی ساز و سلاح .

فرهنگستان زبان و ادب

{a cappella, cappella} [موسیقی] موسیقی آوازی بدون همراهی ساز که تا قرن شانزدهم در اروپا بسیار رایج بوده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال انگلیسی فال انگلیسی فال انبیا فال انبیا