بستام

لغت نامه دهخدا

بستام.[ ب ِ ] ( اِ ) جوهری باشد سرخ رنگ و به عربی مرجان خوانند. ( برهان ). مرجان. ( ناظم الاطباء ) ( شعوری ج 1 ورق 206 ). بسد. ( جهانگیری ). صاحب انجمن آرا آرد: در برهان گوید جوهریست سرخ رنگ که به عربی مرجان گویند و این لغت را از جهانگیری نقل کرده و صاحب جهانگیری نوشته بستام باول مکسور به ثانی زده بمعنی بسد باشد و آن را بتازی مرجان خوانند. امیرخسرو فرموده :
جهان که نزد خردمند دفتر ضحک است
به نیم خنده نیرزد از آن لب بستام.
معلوم میشود که جهانگیری سهو کرده ، اصل لغت عربی و مشدد بوده یعنی بسیار تبسم کننده و جهانگیری تشدید سین را گمان دو نقطه و تا پنداشته و بدین قیاس بسام را مرجان معنی کرده و بر آیندگان مشتبه وبمعنی مرجان آورده اند چنانکه میرزا مهدی خان استرآبادی منشی نادرشاه از روی لغت فرهنگ معنی غلط یافته و در کتاب موسوم بدره نادره گفته است : اسپ سواری شاه را به ستام بستام آراسته بیاوردند و این خطا او را از اشتباه صاحب جهانگیری و اقتفا کردن بدو دست داده است اما رشیدی باین معنی ملتفت شده و پیروی جهانگیری نکرده. ( انجمن آرا ). و رجوع به آنندراج ، که عیناً استنباط مؤلف انجمن آرا را رونوشت کرده است ، و رشیدی شود :
می صافی درون ساغر زر
ببوی ضیمران و رنگ بستام.قاآنی ( ازفرهنگ ضیاء ).و هیون هامون نورد همایونی را به ستام بستام آمود ملجم کرد... ( دره نادره چ شهیدی ص 186 ). و رجوع به توضیح ص 1049 همین کتاب شود.
بستام. [ ب ُ ] ( اِ ) نام درخت افرا در طوالش. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 206 شود.
بستام. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد در 28 هزارگزی خاور مهاباد و 13 هزارگزی باختر شوسه بوکان به میاندوآب واقع است منطقه ای است کوهستانی ، معتدل با 82 تن سکنه.آبش از چشمه و محصولش ، غلات ، توتون ، حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی مردمش جاجیم بافی است. و در دو محل بفاصله یک هزارگزی بنام بستام بالا و پایین مشهور است. سکنه بستام بالا 26 تن می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ). و رجوع به بسطام شود.

فرهنگ فارسی

از امرای عهد ساسانی که مدت چهار سال در ماد حکومت کرد ( ۵۹۶ - ۵۹۲ م . ) .
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد در ۲۸ هزار گزی خاور مهاباد مهاباد و ۱۳ هزار گزی باختر شوسه بوکان بمیاندو آب واقع است منطقه ایست کوهستانی معتدل با ۸۲ تن سکنه .

فرهنگ اسم ها

اسم: بستام (پسر) (پهلوی) (تلفظ: bestām) (فارسی: بِستام) (انگلیسی: bestam)
معنی: گشوده و منتشر شده، این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است، صورت دیگری از بسطام و گستهم، ( اَعلام ) نام خال ( دایی ) خسرو پرویز، از امرای عهد ساسانی [، پیش از میلاد] که مدت چهارسال در ماد حکومت کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود