پهلو دادن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) غنی کردن. سود رساندن. مدد کسی نمودن. ( غیاث ). منفعت رسانیدن. ( برهان ). امداد و عنایت : در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.کلیم.در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.دانش.اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهند بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.تأثیر.|| نزدیکی نمودن. ( برهان ): اکثبک الصید فارمه ؛ یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی. ( منتهی الارب ). || دوری کردن. پهلو کردن. کناره گزیدن. رو گردانیدن. ( برهان ). گریختن و روی برتافتن. ( انجمن آرا ).اجتناب و احتراز کردن. ( انجمن آرا ). رجوع به پهلو کردن شود.
فرهنگ معین
( ~. دَ ) (مص م . ) ۱ - به کسی سود رساندن ، یاری کردن . ۲ - نزدیکی کردن . ۳ - کناره گرفتن .
فرهنگ فارسی
( مصدر )پهلو کسی را.۱- وی را غنی کردن سود رساندن مدد کردن : در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت دشمن خود را چرا کس این قدر پهلو دهد ( کلیم ) ۲-نزدیکی کردن : اکثبک الصید فارمه یعنی پهلو داد و توانا کردن شکارپس تیربینداز بروی . ۳- دوری کردن کناره گزیدن .
ویکی واژه
به کسی سود رساندن، یاری کردن. نزدیکی کردن. کناره گرفتن.