عیان نمودن

لغت نامه دهخدا

عیان نمودن. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) آشکار کردن. واضح کردن. هویدا ساختن. عیان کردن :
جام فرعونی خبر ده تا کجاست
کآتش موسی عیان بنمود صبح.خاقانی.حور شود دست بریده چو من
یوسف خاطر بنمایم عیان.خاقانی.سگ گزیده خصم و تیغ شه چو آب
کآتش مرگ عیان خواهد نمود.خاقانی.و رجوع به عیان کردن شود.

فرهنگ فارسی

آشکار کردن واضح کردن هویدا ساختن عیان کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ