بلد شدن

لغت نامه دهخدا

بلدشدن. [ ب َ ل َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دانستن. آموختن. یاد گرفتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دانا شدن. عالم گشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بَلد شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشق فال عشق فال سنجش فال سنجش