اب تاختن

لغت نامه دهخدا

( آب تاختن ) آب تاختن. [ ت َ ]( مص مرکب ) میختن. میزیدن. ( صحاح الفرس ):
ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت.رودکی.و سنگ اندر کمیزدان و دشخواری آب تاختن. ( التفهیم ).

فرهنگ معین

( آب تاختن ) (تَ ) (مص ل. ) ادرار کردن، شاشیدن.

فرهنگ فارسی

( آب تاختن ) ( مصدر ) پیشاب کردن ادرار کردن شاشیدن.
میختن میزیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان