ستهی

لغت نامه دهخدا

ستهی. [ س َ ت َ هی ی ] ( ع ص ) آنکه همواره از پس قوم رود. ( منتهی الارب ). رجوع به ستیهی شود. در تاج العروس آرد: سُتَیهی و صواب سَیْتهی بر وزن حیدری چنانکه نص فراء است بخط صاغانی.
ستهی. [ س ُ ت ُ ] ( حامص ) ملالت. ستوهی. سیر آمدگی. ( یادداشت بخط مؤلف ).
ستهی. [ س ِ ت ِ ] ( ص ) جنگجو. ستیزه جو. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

ستیزه جو، جنگجو.

فرهنگ فارسی

۱ - خستگی درماندگی . ۲ - ناتوانی ضعف . ۳ - ملالت افسردگی . ۴ - پریشانی.
جنگجو ستیزه جو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تک نیت فال تک نیت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی