تغور

لغت نامه دهخدا

تغور. [ ت َ ] ( ع مص ) کمیز انداختن سگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || باران ریختن ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برجهیدن خون از رگ. برجستن آب از درز مشک. ( منتهی الارب ).
تغور. [ ت َ غ َوْ وُ ] ( ع مص ) چشم دور فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). چشم به گودی فروشدن : تغور ظاهر العین ؛ دخل فی الرأس. ( از ذیل اقرب الموارد ). || به غور آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ابجد فال ابجد فال فنجان فال فنجان