ابوصادق

لغت نامه دهخدا

ابوصادق. [ اَ دِ] ( اِخ ) ابن حسن طبری. او راست : کشف الأسرار الأسرار. و آن رساله ای است در تصوف. کذا فی کشف الظّنون.
ابوصادق.[ اَ دِ ] ( اِخ ) سُلیم بن قیس هلالی عامری. ابن الندیم گوید: او از اصحاب امیر المؤمنین علی علیه السلام است وآنگاه که حجّاج کشتن او خواست او بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او ویرا پناه داد. و وقتی که مرگ ابوصادق نزدیک گشت به ابان گفت برادرزاده ترا بر من حقی است و مرگ من دررسیده است و از اوامر رسول صلوات اﷲ علیه برخی بر او برشمرد و کتابی بدو داد. و این همان کتاب مشهور سلیم بن قیس است که تنها ابی عیاش از او روایت کرده است و اولین کتاب شیعه همانست.
ابوصادق. [ اَ دِ ] ( اِخ ) عبداﷲبن ناجذ الازدی. او از ازد شنؤه است و در حرب جمل در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انگلیسی فال انگلیسی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت