شل شدن

لغت نامه دهخدا

شل شدن. [ ش َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از کار بازماندن دست و پا که در اراده شخص نباشد. ( ناظم الاطباء ). لنگ شدن. ( یادداشت مؤلف ).
شل شدن. [ ش ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ضعیف شدن. سست شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی. ( یادداشت مؤلف ). ناگهان نرم رفتن در حرکت تندیا متعارف به مناسبت دیدن چیزی و خواهان آن شدن. به سبب توجه به چیزی و رغبت کردن بدان از تند رفتن به نرم رفتن گراییدن...
- || مجازاً، نمایانی میل کسی به چیزی.
- || سست شدن در تعقیب کاری. ( یادداشت مؤلف ) :
چون بدید آن روی همچون برگ گل
مضطرب گردید و شد پاهاش شل.مولوی ( از آنندراج ).|| وارفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || با آب بیشتری آمیختگی یافتن. ( یادداشت مؤلف ). آبکی شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ضعیف شدن سست شدن . ۲ - وارفتن . ۳ - آبکی شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم