لغت نامه دهخدا
- جنیبه بر ؛ یدک کش :
روح القدس خریطه کش او در آن طریق
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا.خاقانی.- جنیبه دار ؛ جنیبت دارنده : اسب کتل دارنده :
هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال
هزار فضل ربیعش خریطه دار سخا.خاقانی.قیصر بدرش جنیبه داری
فغفور گدای کیست باری ؟نظامی.- جنیبه راندن ؛ اسب کتل راندن :
ای شش جهت از تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده.نظامی.چندانکه جنیبه رانم آنجا
پی برد نمیتوانم آنجا.نظامی.- جنیبه کش ؛ جنیبه بر. آنکه اسب یدک کشد :
فلک جنیبه کش اوست بلکه از سر قدر
جنیبه وار فلک در لگام او زیبد.خاقانی.فلک جنیبه کش شاه نصرةالدین است
بیا ببین ملکش دست در رکاب زده.حافظ.