تورگ

لغت نامه دهخدا

تورگ. [ رِ / رُ / ت ُوُ ] ( اِ ) خرفه. ( فرهنگ جهانگیری ) ( الفاظ الادویه ) ( فرهنگ رشیدی ) ( از اختیارات بدیعی ). پرپهن. ( اختیارات بدیعی ). در فرهنگ نوشته که تورگ پرپهن ؛ یعنی خرفه را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). خرفه را گویند و گیاه خرفه را نیز گفته اند و آن را به عربی بقلةالحمقاءخوانند. ( برهان ). به فارسی تخم خرفه و نبات آن را نیز نامند. ( فهرست مخزن الادویه ) ( از ناظم الاطباء ). خرفه و آن تره معروف است. ( غیاث اللغات ) :
اگرچه چنار است برگش بزرگ
نباشد در آن نفع برگ تورگ.عسجدی ( از فرهنگ جهانگیری و انجمن آرا ).
تورگ. [ ت ُ وُ ] ( اِخ ) نام یکی از پهلوانان بوده. ( فرهنگ جهانگیری ). نام یکی از پهلوانان ایران باشد. ( برهان ). نام پهلوانی. ( ناظم الاطباء ). نام پسرزاده جمشید جم است که پدرش شیدسب نام داشته... و تورگ پدر شم و شم پدر اُترد و او پدر گرشاسب جد نریمان و او پدر سام و سام پدر زال و زال پدر رستم بوده... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پسر شیدسب پسر تورپسر جمشید. و او پدر شم ( سام ) پدر اثرط پدر گرشاسب جهان پهلوان است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
یکی پهلوان بود نامش تورگ
دلیر و سرافراز و گرد و سترگ.فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).برین گشت اختر چو چندی براند
ز گیتی بشد تور و شیداسب ماند
یکی پورش آمد ز تخمه بزرگ
به رسم نیا کرد نامش تورگ
فروماند کابل شه آشفته بخت
ز شیداسب کین کش بترسید سخت
گرفت از پسش پادشاهی ، تورگ
سرافراز شد بر شهان بزرگ.اسدی ( گرشاسب نامه از انجمن آرا و آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از پهلوانان بوده نام پسر زاده جمشید جم است که پدرش شیدسب نام داشته ...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا