لغت نامه دهخدا
توجی. [ ت َوْ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به تَوَّج ، که جائی است در مرز فارس. ( سمعانی ). رجوع به تَوَّج شود.
توجی. ( اِخ ) محلی در بین راه آمل به ساری که کیاویشتاسب هنگام محاصره آن در سال 763 هَ. ق. کشته شد. رجوع به سفرنامه مازندران رابینو ص 131، 132، 142 و 157 شود.
توجی ٔ. [ ت َ ] ( ع مص ) خشک یافتن چاه. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). وجّاء الرکیة توجیئاً؛ وجدها وَجْاءَةً، ای لا خیر فیها لانقطاع مائها. ( اقرب الموارد ).