بعی

لغت نامه دهخدا

بعی. [ ب َع ْی ْ ]( ع مص ) بعو. رجوع به بعو شود. || بعی الغنم ؛ آوای گوسفند. ( دزی ج 1 ص 100 ). رجوع به بعبع شود.

فرهنگ فارسی

بعو ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی فال سنجش فال سنجش