نگار بندی

لغت نامه دهخدا

نگاربندی. [ ن ِ ب َ ] ( حامص مرکب ) نقشبندی. صورتگری. نقاشی :
تا پیشه او شد نگاربندی
وهم و خِرَد و جان نگار دارد.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

نقشبندی . صورتگری . نقاشی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم