لغت نامه دهخدا
هزارسال زیاد و هزار سال خوراد
میی چو مهر ز دست بتان مهرافزای.فرخی.صلاحی شامل و عفافی کامل ، مجالستی دلربای و محاورتی مهرافزای. ( کلیله و دمنه ).
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت.سعدی.وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را.سعدی.راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می نیاید چهرمهرافزای تو.سعدی.