طعنه کردن. [ طَ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) طعنه زدن. عیبجوئی و بدگوئی کردن : آن گل که برنگ طعنه در می کرده ست با عارض تو برابری کی کرده ست.خاقانی.نه ابلیس در حق ما طعنه کرد کز اینان نیاید بجز کار بد.سعدی.چنین که تازه غزل سر زند ز طبع نصیر شگفت نیست اگر طعنه بر هزار کند.ابونصر نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ).