تلاش داشتن

لغت نامه دهخدا

تلاش داشتن. [ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) کوشش و جهد داشتن. میل شدید داشتن. در جستجو و طلب بودن :
دل ز کافر نعمتی دارد تلاش وصل یار
ورنه چندین بوسه در پیغام او پیچیده است.صائب ( از آنندراج ).به این طالع سست دارم تلاشی
که دل را به آن طره محکم ببندم.ظهوری ( ایضاً ).تلاش معنی باریک دارد هرکه استاد است
که این جا صید لاغر بیشتر مطلوب صیاد است.محمد سعید اشرف یکتا ( ایضاً ).

فرهنگ فارسی

کوشش و جهد داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم