بد سازگاری

لغت نامه دهخدا

بدسازگاری. [ب َ ] ( حامص مرکب ) ناسازگاری. بدرفتاری :
ابا مغز پیکان همی راز گفت
به بدسازگاری همی گشت جفت.فردوسی.

فرهنگ فارسی

ناسازگاری بد رفتاری .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم