دانشنامه اسلامی
عبارت است از خالی بودن نفس از علم، و اتصاف آن به جهل، بدون این که هم چنین داند که می داند، یعنی بر او مشتبه نشده باشد، و اعتقاد دانستن را نداشته باشد. و در ابتدای امر، این صفت ذموم نیست بلکه ممدوح است، زیرا که آدمی تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمی داند در صدد تحصیل علم بر نمی آید. بلی باقی بودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات برآن، از رذائل عظیمه است، که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است.و کسی که متصف به این صفت باشد باید سعی در ازاله آن کند، و تامل کند در قبح جهل و حکم عقل به این که جاهل، فی الحقیقه انسان نیست، و اگر آن را انسان گویند به جهت مشابهت صورت است که با انسان دارد، زیرا که: انسان در سایر چیزها که بجز علم و دانش است، از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت و غیر این ها، با سایرحیوانات شریک است، و فضیلت انسان بر سایرین، به علم و معرفت است. پس، اگر آن رانیز نداشته باشد حیوانی خواهد بود مستقیم القامه. و از این جهت است که: اگر شخصی عامی در مجلس مباحثه علماء و محاورات ایشان بنشیند و از اقوال ایشان چیزی نفهمد، نسبت به ایشان با چهار پایان فرقی ندارد. و چون این را فهمید تامل کند که چه هلاکتی از این بالاتر، و چه صفتی از این بدتر که او را از حدود انسانیت خارج و در زمره بهایم داخل نماید. و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخباری که در مذمت جهل و نادانی رسیده. و در بعضی از احادیث آن را موجب دخول نار فرموده اند. از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) مروی است که: «شش طایفه به جهت شش چیز، پیش از محاسبه داخل آتش خواهند بود: یکی از آن ها صحرانشینان و سکنه قرا و مواضعی که از اهل علم خالی است به سبب جهل ونادانی که دارند.»
جهل مرکب
صفت اول: در بیان جهل مرکب است و آن عبارت است از این که: کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است، پس او نمی داند، و نمی داند که نمی داند، و آن بدترین رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است. همچنان که از حال بعضی طلبه مشاهده می شود و اطباء ارواح اعتراف به عجز از معالجه اش کرده اند، چنانچه اطباء ابدان اقرار کرده اند به عجز از معالجه بعضی مرض های مزمنه.و از این جهت حضرت عیسی (علی نبینا وآله وعلیه السّلام) فرمودند که: «من ازمعالجه اکمه؛ (اکمه به معنی: کور مادرزاد.) و ابرص؛ (و ابرص به معنی: پیسی است.) عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم.» و سبب آن این است که مادامی که آدمی نداند که جاهل است، به نقصان خود برنمی خورد و در صدد تحصیل علم بر نمی آید، پس در ضلالت و گمراهی باقی می ماند. و علامت این صفت مهلکه و کیفیت شناختن آن، آن است که آدمی، طایفه ای (برخی) از مطالب و استدلالات خود را بر جمعی از معروفین به استقامت سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب بری ء و اگر تخطئه نمودند و او خود «مذعن » (معترف، اقرارکننده.) نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمی توان کرد. و باعث جهل مرکب و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنهاموجب استقامت ذهن می شود. و یا خطائی است که در استدلال نموده، در این وقت باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق ازعلمای معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصای تمام، تا به خطای خود برخورد و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت یا محض حسن ظن به شخصی یا نحو آن و علاج آن این است که سعی و اجتهاد کند در ازاله موانع، تا به نتیجه مطلوب و رفع جهل برسد.