اب شناس

لغت نامه دهخدا

( آب شناس ) آب شناس. [ ش ِ ]( نف مرکب ) آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند :
بنزد آبشناس آن کس است طعمه موج
که زآب علم تو دارد گذر طمع به شناه.رضی الدین نیشابوری.زیر رکاب تواَند کارگذاران ْ رهین
پیش عنان تواَند آب شناسان ْ مطیع.رضی الدین نیشابوری.|| مقنی که داندکدام زمین را آبست و کاریز در آن توان کردن. قناقن.قن قن. ( ربنجنی ) ( السامی فی الاسامی ). و مجازاً رسم و قاعده دان. و آبشناسان جمع آن است.

فرهنگ معین

( آب شناس ) (ش ِ ) (اِفا. ) ۱ - شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد. ۲ - آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند. ۳ - قاعده دان . ۴ - صاحب مهارت در علوم . ۵ - حقیقت شناس .

فرهنگ عمید

( آب شناس ) ۱. (فیزیک ) کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است.
۲. [قدیمی] کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده.
۳. کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی، و زیستی آب است.

فرهنگ فارسی

( آب شناس ) ( اسم ) ۱ - شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد . ۲ - آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند . ۳ - قاعده دان . ۴ - صاحب مهارت در علوم . ۵ - حقیقت شناس .
آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ابجد فال ابجد فال پی ام سی فال پی ام سی فال راز فال راز