لغت نامه دهخدا
وِیته سر در بیابانم شو و روج
سرشک از دیده پالانم شو و روج
نه تَو دیرُم نه جایم میکرو درد
همی دانم که نالانم شو و روج
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
چه در شهر و چه در کوه و چه در دشت
به هر جا بنگرم آنجا ته وینم.( ریاض العارفین ).مسلک درویشی و فروتنی او که شیوه عارفان است ، سبب شد که وی گوشه گیر و گمنام زیسته ، تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذاشت. فقطدر بعض کتب صوفیه ذکرهائی از مقامات معنوی ، و مسلک ریاضت و درویشی ، و صفت تقوی و استغنای او شده است. آنچه از سوانح زندگانی وی معلوم است ، ملاقاتی است که گویا میان او و طغرل ، اولین شاه سلجوقی ، در حدود سال 447 هَ. ق. در همدان اتفاق افتاده ، و از این خبر به دست می آید که دوره شهرت شیخ ، اواسط قرن پنجم هجری و ظاهراً تولدش اواخر قرن چهارم هجری بوده است. باباطاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند صوفیه بوده و نغمه هائی که شاهد سوز درونی اوست سروده و رسالاتی به عربی و فارسی تألیف نموده است. از آن جمله مجموعه کلمات قصاری است بعربی که عقاید تصوف را در علم و معرفت ،ذکر و عبادت و وجد و محبت در جمله های کوتاه و مؤثری بیان میکند. عمده شهرت باباطاهر در ایران بواسطه ٔرباعیات شیرین و مؤثر عارفانه اوست. از خصوصیات لفظی این رباعیات آنکه با وزن معمولی رباعی فرق دارد،و نیز در لغتی شبیه به لغت لری سروده شده ، و از این لحاظ آنها را در کتب قدیم «فهلویات » نام داده اند. در تمام این رباعیهای ساده و مؤثر، شاعر یاد از پریشانی ، تنهائی ، ناچیزی و بی چیزی خود کرده ، از هجران شکایت نموده ، و حس اشتیاق معنوی خود را جلوه داده است.باباطاهر در همدان دار فانی را وداع گفته و در همان شهر مدفون است. ( تاریخ ادبیات شفق ). و راوندی آرد: شنیدم که چون سلطان طغرل بیک به همدان آمد، از اولیاءسه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر، و شیخ حمشاد. کوهکی است بر در همدان آنرا خضر خوانند، بر آنجا ایستاده بودند، نظر سلطان بر ایشان آمد، کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصر اسکندری پیش ایشان آمد و دستهاشان ببوسید. باباطاهر پاره ای شیفته گونه بودی ، او را گفت : ای ترک ! با خلق خدا چه خواهی کرد؟ گفت : آنچه تو فرمائی ، بابا گفت : آن کن که خدا میفرماید:( اًِن َّ اﷲ یأمر بالعدل و الاحسان ) سلطان بگریست و گفت چنین کنم. بابا دستش بستد، و گفت از من پذیرفتی ، سلطان گفت : آری. بابا سرابریقی شکسته که سالها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت بیرون کرد، و در انگشت سلطان کرد، و گفت : مملکت عالم چنین در دست تو کردم ، بر عدل باش. سلطان پیوسته آن در میان تعویذها داشتی و چون مصافی پیش آمدی آن در انگشت کردی. ( مقدمه دیوان باباطاهر چ محمود عرفان از راحةالصدور ). هدایت آرد: نام شریفش باباطاهر است ، از علما، حکما و عرفای عهد بوده است ، و صاحب کرامات و مقامات عالیه و اینکه بعضی او را معاصر سلاطین سلجوقیه دانسته اند خطا است. وی از قدمای مشایخ است معاصر دیالمه بوده و در سنه 410 هَ. ق. بوده ، قبل از عنصری و فردوسی و امثال و اقران ایشان رحلت نموده ، رباعیات بدیع، و مضامین رفیع بزبان قدیم دارند ( ظ:دارد ). گویند رسالات از آن جناب مانده و محققان بر آن شروح نوشته اند. بعضی از دوبیتی های وی در این کتاب ثبت میشود: