حاکم کردن

لغت نامه دهخدا

حاکم کردن. [ ک ِ ک َدَ ] ( مص مرکب ) کسی را بر جایی یا بر مالی حکومت دادن. اِملاک. تحکیم. تسویم. ( تاج المصادر بیهقی ). || حکم به نفع یکی از طرفین دعوی صادر کردن.

فرهنگ فارسی

کسی را برجائی یا بر مالی حکومت دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال راز فال راز فال چای فال چای