تجمید

لغت نامه دهخدا

تجمید. [ ت َ ] ( ع مص ) خواستن که بسته و فرسوده شود. ( شرح قاموس ). فسردن و بسته شدن گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). جَمَّدَ الماءُ؛ حاوَل َ ان یجمد. || جمد الهواءُ الماءَ؛ جعله یجمد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). بسته و منجمد کردن چیزی. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

خواستن که بسته و فرسوده شود . فسردن و بسته شدن گرفتن . جمد المائ حال ان یجمد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان فال تک نیت فال تک نیت