اکوع. [ اَک ْ وَ ] ( ع ص ) بزرگ کاع . ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کج ساق دست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). آنکه خورده دستش کج باشد. ( از المصادر زوزنی ). آنکه انگشتانش خشک شده بود. ( مهذب الاسماء ). اکوع. [ اَک ْ وَ ] ( اِخ ) لقب سنان جد صحابی ابومسلم یا ابوعامر سلمةبن عمروبن سنان الاکوع بن عبداﷲ است که روز جنگ ذی قرود عطفان این کلمه بر زبان می راند: خذها انا ابن الاکوع والیوم یوم الرضع.( منتهی الارب ).و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 259 و 269 و 317 شود.