اخلاد

لغت نامه دهخدا

اخلاد. [ اِ ] ( ع مص ) مقیم گردیدن در جائی. اقامت کردن بجائی. ( تاج المصادر بیهقی ). || لازم گرفتن کسی را. || میل کردن بسوی... میل کردن به. چسبیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || جاویدانه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). جاودانه کردن. ( زوزنی ): اخلده اﷲ؛ همیشه داراد او را خدای. || دیر پیر شدن. ( تاج المصادر بیهقی )( زوزنی ). || فرونشاندن آتش. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مقیم گردیدن در جائی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال حافظ فال حافظ فال عشقی فال عشقی