محیض

لغت نامه دهخدا

محیض. [ م َ ] ( ع مص ) حیض. بی نماز شدن زن. ( ترجمان القرآن ). حائض شدن. || ( اِ ) شرم زن. || ( اِمص ) بی نمازی. حالت حیض. ( غیاث ). بی نمازی زن. ( مهذب الاسماء ).ناپاکی زن. خون دیدگی زن. عادت دیدگی زن :
اهبطوا افکند جان را در حضیض
از نمازش کرد محروم آن محیض.مولوی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال ماهجونگ فال ماهجونگ