لغت نامه دهخدا
قینرجه.[ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، سکنه آن 120 تن. آب آن از رود جیران و چشمه. محصول آن غلات ، بادام و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قینرجه. [ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، سکنه آن 124 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات ، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 500 گزبه نام قینرجه بالا و پایین مشهور است. سکنه قینرجه بالا 34 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قینرجه. [ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، سکنه آن 326 تن. آب آن از مشگین چای.محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قینرجه. [ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه آن 361 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قینرجه. [ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بخش تکاب شهرستان مراغه ، سکنه آن 401 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات ، بادام ، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قینرجه. [ ق ِ ن َ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سپاه منصور شهرستان بیجار، سکنه آن 410 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).