عزیز گشتن

لغت نامه دهخدا

عزیز گشتن. [ ع َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) عزیز شدن. ارجمند شدن :
گر سوی من آئی عزیز گردی
پیوسته بود با تو قیل و قالم.ناصرخسرو.به چل سال باید که گردد عزیز.سعدی.مناعة؛ عزیز گشتن. ( منتهی الارب ). رجوع به عزیز و عزیز شدن شود.

فرهنگ فارسی

عزیز شدن ارجمند شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای فال اوراکل فال اوراکل فال لنورماند فال لنورماند