عزوز

لغت نامه دهخدا

عزوز. [ ع َ ] ( ع ص ) ناقه ای که سوراخ پستانش تنگ باشد، و نیز گوسفند. ( از منتهی الارب ). ماده شتر تنگ احلیل ، چنانکه گویند: ما العزوز کالفتوح ؛ یعنی ناقه تنگ احلیل چون ناقه گشاداحلیل نیست. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُزُز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- فلان عنز عزوز لها درجم ؛ یعنی او بسیارمال و شحیح و بخیل است. ( از اقرب الموارد ).
عزوز. [ ع ُ ] ( ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه. ( ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. ( از اقرب الموارد ). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گردیدن. ( از منتهی الارب ). عِزاز. رجوع به عزاز شود.

فرهنگ فارسی

تنگ پستان شدن ناقه گشن ماده شتر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال انگلیسی فال انگلیسی فال حافظ فال حافظ