عبدان

لغت نامه دهخدا

عبدان. [ ع َ ب َ ] ( اِخ ) ناحیه ای است به یمن. ( از معجم البلدان ).
عبدان. [ع َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( از معجم البلدان ).
عبدان. [ ع َ ] ( اِخ ) یکی از دهات مرو است که بوالقاسم عبدالحمیدبن عبدالرحمان بن احمد العبدانی منسوب است بدان. ( از معجم البلدان ).
عبدان. [ ع َ ب ُ ]( اِخ ) نهر عبدان ، نهری است به بصره در جانب فرات منسوب به مردی است از اهل بحرین. ( از معجم البلدان ).
عبدان. [ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ اَعْبُد. ( لسان العرب ).
عبدان. [ ع ِ ب ِدْ دا ] ( ع اِ ) ج ِ اَعبد. ( السان العرب ).

فرهنگ فارسی

جمع اعبد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال احساس فال احساس فال عشقی فال عشقی