ستاره فشان

لغت نامه دهخدا

ستاره فشان. [ س ِ رَ / رِ ف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) کنایه از اشک فشان. ( آنندراج ). || گوهرزاد. گوهرریز :
چرخ مرا وقت ثنای تو گفت
تیر ملک نطق ستاره فشان.خاقانی. || درخشان. تابان :
چشمه خورشید را سراب شمارد
هر که ببیند رخ ستاره فشانش. صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از اشک فشان گوهر زا گوهر ریز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال انبیا فال انبیا