سبک شدن

لغت نامه دهخدا

سبک شدن. [ س َ ب ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کم وزن شدن. سبک گردیدن. || خوار و خفیف شدن. خفیف گشتن. خفوف. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر ). تخافف. توقان. توق. ( منتهی الارب ) : شربتی دیگر بدو دادند در طرب کردن و سرود گفتن و کون و کچول کردن آمد و شکوه پادشاه در چشمش سبک شد. ( نوروزنامه ).
- سبک شدن دل ؛ کم شدن اندوه. زدوده شدن غم و غصه :
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته زآهستگی.فردوسی.- سبک شدن عنان ؛ شتاب کردن. سخت راندن اسب را :
گران شد رکاب و سبک شد عنان
بچشم اندر آورد رخش و سنان.فردوسی.رجوع به سبک عنان شود.

فرهنگ فارسی

کم وزن شدن سبک گردیدن خوار و خفیف شدن خفیف گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم