زیبا کردن

لغت نامه دهخدا

زیبا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن :
ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببار
نوبهاران آب باران باغ را زیبا کند.منوچهری. || در بیت زیر ظاهراً بمعنی تمام و یکسره کردن آمده است :
هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ
موش گرد آید بر او تا کار او زیبا کند.منوچهری.

فرهنگ فارسی

نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم