لغت نامه دهخدا زنده دلی. [ زِ دَ / دِ دِ ] ( حامص مرکب ) نشاط. ذکذکة. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است : جماعتی که نخوردند آب زنده دلی چو تخم سوخته ماندند جاودان در خاک.صائب.