روض. [ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ رَوضَة. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ روضه ، که بمعنی بوستان و مرغزار باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به روضة و روضه شود. - روض الکرام ؛ باغ های کریمان. منظور بخشنده و سخی است که مولانا در صحبت از یک مرد سخی در تبریز بنام بدرالدین عمر از وی به «روض الکرام » تعبیر کرده است : وامداران روترش او شاد کام همچو گل خندان از آن روض الکرام.مولوی. روض. [ رَ ] ( ع مص ) رام کردن ستور. ( دهار ). نرم و رام کردن. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
رام کردن ستور . نرم و رام کردن
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار) روضه باغ و بستانی است که با اب همراه باشد (مفردات) در اقرب گوید: روضه نگویند مگر آنکه با آن یا در کنار آن آب باشد . و جمع آن روضات است . مراد از هر دو آیه روضههای بهشتی است اللهم لرزقنا بمحمد ئ اله صلواتک علیهم اجمعین.