رخساره زرد

لغت نامه دهخدا

رخساره زرد. [ رُ رَ / رِ زَ ] ( ص مرکب ) زردرخسار. رخسارزرد. زردرخ. زردروی. که روی زرد دارد :
هم اندر زمان حقه را مهر کرد
بیامد خروشان و رخساره زرد.فردوسی.نیاز آنکه دارد ز اندوه و درد
همه کوربینند و رخساره زرد.فردوسی.به توران اسیرند با داغ و درد
پیاده دوانند و رخساره زرد.فردوسی.نهان دل خویش پیدا نکرد
همی بود پژمان و رخساره زرد.فردوسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم